عاشق نباشی فرار را بر قرار ترجیح میدهی
نقل است که ضحاک به همراه مالک بن نضر ،ارحبی در میانه راه کاروان حسینی به سوی ،کوفه با امام حسین و ملاقات کردند و امام آن دو نفر را به یاری خود .خواند وقتی آنان عذر خواستند امام علت را جویا شد.مالک بن نضر :گفت منبدهی و نان خور دارم؛ اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: هم فردی عیالوارم و به مردم مقروضم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی که از تو د فاع ،کند در کنارت نیافتم بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم. امام حسین پذیرفت.
ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعت بسیاری از خود نشان داد و نماز ظهر را هم همراه امام به جای آورد او وقتی دید سپاه بنی امیه به و دستور عمر بن سعد اسبهای یاران امام او را هدف قرار داده و آنها را از پای در می آورند اسب خود را در خیمه ای پنهان کرد و پیاده به نبرد با دشمن رفت. ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام ، دو نفر از دشمن را که پیاده می،جنگیدند به قتل رساند و دست یکی دیگر را از تنش جدا کرد و حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: سست نگردی و دستت بریده نباد خداوند از اهل بیت رسول ، صلیب الله علیه وآله، بهترین پاداشها را به تو ارزانی دارد.
ابو مخنف از عبدالله بن عاصم الفائشی به نقل از ضحاک بن عبدالله آورده است: وقتی دیدم یاران امام حسین کشته شدهاند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز سويد بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی باقی نمانده اند خدمت ابا عبدالله آمدم و عرض کردم یابن رسول الله به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک :گفت من اسب خود را در خیمه ای پنهان کرده ام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم عاشقی که تا آخر پای قرارش نایستد اصلاً عاشق نیست.