اميد در عين نااميدي
اميد در عين نااميدي
در يكي از جنگ هاي صدر اسلام، مسلمانان، قلعهاي را محاصره كردند تا آن را با نيروي نظامي بگشايند و بر دشمن پيروز شوند. زمان محاصره به درازا كشيد و با آنكه سربازان مسلمان در طول اين مدت بسيار كوشيدند و سختي زيادي را تحمل كردند، ولي نتوانستند قلعه را فتح كنند.
روحيه سربازان رفتهرفته ضعيف شد و تصميم آنها به سستي ميگراييد. فرمانده لشكر كه در شرايط موجود، پيروزي سربازان خود را بعيد مي-دانست، نااميد نشد و به خدا متوسل شد و به او پناه برد. وي چند روزي روزه گرفت و از صميم قلب به سپاهيان اسلام دعا كرد و از خداوند، پيروزي آنان را طلبيد.
پروردگار دعاي فرمانده را پذيرفت و زود اجابت كرد. وي روزي در گوشهاي از صحرا نشسته بود كه ديد سگ سياهي در لشكرگاه ميدود. توجه فرمانده به آن حيوان جلب شد و در ويژگيهايش دقت كرد. چند ساعت بعد ديد همان سگ، بالاي ديوار قلعه است. دانست كه قلعه راهي به خارج دارد و اين سگ براي آنكه طعمهاي به دست آورد، از آن راه به لشكرگاه ميآيد و دوباره برميگردد.
به افرادي مأموريت داد محرمانه جستوجو كنند و آن راه را بيابند، ولي موفق نشدند. دستور داد انباني را با روغن چرب كنند كه براي سگ، طعمه مطبوعي باشد. مقداري ارزن نيز در آن بريزند و گوشه انبان را سوراخ كنند. بهگونهاي كه وقتي سگ، آن را با خود مي برد، ارزنها به زمين بريزند. سربازان اين نقشه را عملي كردند و همين سبب شد راه ورود به قلعه را بيابند و بر دشمن پيروز شوند.
منبع:(زماني وجداني،1377، ج1، ص65)