عاقبت طمع در نهج البلاغه
✰عاقبت طمع در نهج البلاغه ✰
طمع به هلاکت میکشاند و نجات نمیدهد،
و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست،
و بسا نوشندهی آبی که پیش از سیراب شدن
گلوگیرش شد؛
?نهجالبلاغه، حکمت ۲۷۵
┈┈••✾•▪️▪️▪️•✾••┈┈
✰عاقبت طمع در نهج البلاغه ✰
طمع به هلاکت میکشاند و نجات نمیدهد،
و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست،
و بسا نوشندهی آبی که پیش از سیراب شدن
گلوگیرش شد؛
?نهجالبلاغه، حکمت ۲۷۵
┈┈••✾•▪️▪️▪️•✾••┈┈
خدایا….
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم …
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،معنایش این نیست که تنهایم …
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت …
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم…!
❤️دوستت دارم ، خدای خوب من
?یک اصل ثابت و تغییرناپذیر این است که یک نفر مسلمان باید زندگی خود را از زندگی عمومی جدا نداند، باید زندگی خود را با زندگی عموم تطبیق دهد.
?معنی ندارد درحالیکه عموم مردم در بدبختی زندگی میکنند عده دیگر با مستمسک قراردادن «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ» در دریای نعمت غوطهور بشوند هرچند فرض کنیم که از راه حلال به چنگ آورده باشند.
?خود امام صادق سلامالله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است.
?فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه میکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده میکردند. فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات میکنم.
? استاد مطهری، بیست گفتار، ص۱۲۷
? @sebghatallaah
? #خـنـده_فـرشتـه_ها ❗️⚠️❗️⚠️
?در روایت است وقتی تلقین به بعضی مردگان خوانده می شود و او را تکان می دهند و می گویند: “اِسمَع!اِفهَم!” ملایکه میخندند که این زنده بود نفهمید الان چگونه بفهمد؟!!!❗️
خدا کند ما از این دسته نباشیم که ملائکه به ما بخندند. إن شاءالله تا زنده هستیم، بشنویم و بفهمیم.
?یک جای دیگر که ملائکه می خندند، زن بی حجابی است که رویش را از نامحرم نمی گرفته و حالا مرده است. وقتی او را دفن می کنند، باید روی او ر ا باز کنند و عقب بزنند، قبر کن می گوید: “یک محرم بیاید"❗️
اینجاست که ملائکه می خندند و می گویند: “این وقتی زنده بود، همه سر و صورت او را می دیدند و محرم و نامحرم نداشت، حالا می گویید محرم بیاید، رویش را عقب بزند؟!
“از بیانات آیت الله مجتهدے تهرانے(ره)”
بسم الله الرحمن الرحیم
✅ مؤمن واقعى نیست، مگر آنكه سه خصلت در او باشد…
امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
«لا یَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:
1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ.
2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ.
3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ.
فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ.
وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.»
مؤمن، مؤمن واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:
? سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پيامبرش و سنّتى از امامش.
?امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است.
?امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است.
?امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است.
?الخصال، جلد 1، صفحه 82