غیرت بر ناموس از احکام اولیه است
غيرت بر ناموس و محافظت زنان و حجاب بانوان، از احكام اوّليّه است
حسّ غيرت بر زن و نگهداري وي از دستبرد نابكاران را در بسياري از حيوانات تا حضور در آستانه مرگ و جانبازي براي حفظ ناموس مشاهده ميكنيم. خروس عشق و علاقه زائدالوصفي به حفظ مرغ دارد؛ و براي عدم خيانت خروس ديگري به ماكيانش جنگ ميكند و كشته ميشود. از ميان وحوش، خوك از همه بيغيرتتر است. گويند چون بخواهد با ماده خود آميزش كند زوزهاي ميكشد تا هفت بار خوكان ديگر با مادهاش درآميزند و سپس خود او درميآميزد. فلهذا خوردن گوشت خوك حرام است؛ زيرا آثار نفساني و روحي خوك بواسطه خوردن گوشتش به شخص خورنده منتقل ميشود. يك علّت مهمّ در بيغيرتي اروپائيان و آمريكائيان همين است كه گوشت خوك ميخورند، و اين روحيّه با انتقال سلولهاي بدن خوك به بدن آنها وارد ميشود؛ و اوّلاً بطور حال، و سپس در اثر تكرار و مداومت در خوردن آن ملكه ميگردد و غيرت و حَميّت را از ميان برميدارد.
مردان مسلمان و مؤمن طبق دستور قرآن زنانشان را در پرده حجاب دارند، تا نگاه خيانت بدانها دوخته نگردد؛ و گل زيباي زندگي و حيات و عفّت و عصمت و تقوايشان را پرپر نكند، و در معرض طوفان سهمگين شهوات به باد ندهد.
أشعار وافي عراقي دربارۀ غيرت مردان و حجاب بانوان
چقدر خوب و عالي وافي عراقي در اشعار پاكيزه خود فائدۀ غيرت مردان
صفحه 311
و حجاب بانوان را تشريح كرده است:
معني ناموس چيست؟ روي نهان داشتن پرده عفّت زدن، عالَم جان داشتن
عصمت و ناموس ما، به مسلك هوشمند گنج بود گنج را به كه نهان داشتن
اي كه تو را آرزوست به كشف ناموس خويش پرده دري نارواست، پردگيان داشتن
مگر كمي از وحوش، نگر به سوي طيور پند بگير از خروس ز ماكيان داشتن
حافظ شيرين لبان، مقنعه عصمت است تلخ بود بينقاب، روي زنان داشتن
قصّه ناموس و غير، چه برق با خرمن است خرمن خود را مخواه برقِ يَمان داشتن
تا نگماري نظر، دل نكند آرزو گرسنه چشمي دهد، ديده به نان داشتن
آينه بيحجاب، به طبع گيرد غبار خوش بود آئينه را پرده برآن داشتن
منع تماشاچيان، گر نكند باغبان مينتواند به باغ نخل روان داشتن
گر بگشائي دري ز خانه بر مفلسان دگر مدار اين اميد، به خانه خوان داشتن
غنچه به باغ ايمن است تا بود اندر حجاب آفت جان و دل است چهره عيان داشتن
صفحه 312
مرد و زن اجنبي، چه آتش و پنبه است جمع به يكجا دو ضدّ، نميتوان داشتن
كشف حجاب زنان، باري باشد گران دور ز غيرت بود، بار گران داشتن
كمانِ ابرو متاب، خدنگ مژگان بپوش نيست به دوران شاه، تير و كمان داشتن
وافي اگر گشته پير، طبعي دارد جوان خوش است پيرانه سر، طبع جوان داشتن [1]
آقاياني كه خود را از نژاد بوزينه ميدانند، و بدين جهت ريسمان دين را گسيخته، و نكاح مشروع را مسخره، و آميزش و درهم ريختگي با هر مرد و زن را دنبال كردهاند، ندانستهاند كه خود اين حيوان معصوم، اهل غيرت است؛ و داراي سنّت ازدواج و حسّ غيرت در حفظ و حراست در نوع ماده خويشتن است. و بنابراين، بايد آنان را پستتر از ميمون شمرد، و اين حيوان بيگناه را عار ميآيد كه چنين اراذلي خودشان را به وي منسوب نمايند.
أُولَـٰئِكَ كَالانْعَـٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ،[2] دربارۀ آنها حقّاً صادق است.
«ايشان همانند چهارپايان هستند؛ بلكه گمراهي و ضلالتشان بيشتر
پا نوشت
[1] ـ «كشف الغرور أو مفاسد السُّفور» تأليف مورّخ و محدّث عاليمقام: حاج شيخ ذبيح الله محلاّتي، طبع 1368 هجري قمري، ص 43 و 44
[2] ـ آيه 179، از سوره 7: الاعراف: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَ الانسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَّايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّايَسْمَعُونَ بِهَآ أُولَـئِكَ كَالانْعَـمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِكَ هُمُ الْغَـٰفِلُونَ. «و حقّاً و تحقيقاً ما براي جهنّم بسياري از جنّ و انس را بيافريديم. آنانكه دل دارند و با آن ادراك نمي كنند، و چشم دارند و با آن نمي بينند، و گوش دارند و با آن نمي شنوند، ايشان همپايه چهار پايان هستند بلكه گمراهتر؛ زيرا كه ايشانند مردم غافل.»